روز های ابتدایی سال همراه با بارش باران در تمامی شهر های ایران همچنین در رشت بود. بارانی که قرار بود لبخند شادی و زندگی را بر لبان هموطنان ما بیاورد اما این روز های ابتدایی سال غم بزرگی بر دل ها گذاشت و رفت . بارانی که به قول دیگران قرار بود رحمتی باشد بر زمین های خشک و دهان باز کرده ی خوزستان اما قربانیان بسیاری بر جای گذاشت و رفت .
چه آنها که عزیزانشان را از دست دادند و چه آنهایی که تنها دارایی زندگیشان را آب برد …
این نخستین بار نیست که هم میهنان عزیزمان را در حادثه ای خانمان سوز از دست می دهیم و چه تلخ که آخرین بار هم نخواهد بود. اما آنچه پیداست اینکه با وجود شرایط سخت معیشتی، هم وطنان با حضورخود در این مناطق برای کمک رسانی اثبات کردند که انسانیت هنوز زنده است و دانستیم که توان دوست داشتن هنوز در ما نمرده است و زندگی جز به دوستی و مهر فرجامی نخواهد داشت. اکنون باید توان زاری را به توان زندگی بدل کرد تا امید را برای آنان که مانده اند به ارمغان آورد.
یاد آنان که رفتند گرامی و به امید روز های بهتر برای تمامی هموطنان داغ دیده ! …
ما نیز با فرا رسیدن بهار و زندگی دوباره طبیعت، همراه و همگام با بهار طبیعت، مشتاقانه در انتظار فرارسیدن یکی دیگر از برنامه های گروه کوهنودری سپهر و با آرزوی دیدار دوستان و رفقای کوهنورد، با به صدا در آمدن زنگ ساعت بیدار می شویم و پس از آماده شدن و برداشتن کوله ها به سمت قرار همیشگی یعنی پپسی به راه می افتیم.
تاریخ اجرای برنامه در تقوم ورزشی روز ۱۲ فروردین و در ارتفاعات موشنگاه و منطقه ی شاهسرا عنوان شده بود اما به دلیل بارش های روز های پایانی سال که تا چندین هفته در سال جدید هم ادامه داشت، اعضای هیات مسئولین با توجه به اینکه برنامه عمومی بوده و تعداد بیشتری از دوستان و همنوردان به اتفاق خانواده و به قصد گذراندن یک روز با کوهپیمایی سبک و دیدار یاران همیشگی را داشتند، تصمیم گرفتند تا برنامه با چند روز تاخیر و در تاریخ ۱۶ فروردین که هواشناسی وضعیت جوی مناسب تر و پایدارتری را اعلام کرده بود، اجرا شود.
قبل از ساعت ۶ بود که به محل قرار رسیدیم، دوستان یکی پس از دیگری حاضر می شوند و دیدار ها تازه می گردد. تبریک سال نو و دیدار دوباره ی همنوردان و رفقا حال و هوای دیگری به این روز داده. بخصوص اینکه اجرای این برنامه هم زمان شد با اجرای برنامه ی عمومی دوستان و همنوردان عزیزمان در گروه کوهنوردی تیلار که همین موضوع باعث شد با کمی تاخیر و حدود ساعت ۶:۴۰ دقیقه با ۵ دستگاه مینی بوس و سه ماشین شخصی ( به دلیل نیامدن یکی از مینی بوس ها ) و با تعداد ۱۰۷ نفر شرکت کننده به سمت روستای موشنگاه حرکت کنیم .
روستای موشنگاه، از توابع بخش سنگر، شهرستان رشت و در ۲۰ کیلومتری این شهر در استان گیلان با قدمت سیصد ساله دارای طبیعتی زیبا از کوه و جنگل بوده و دسترسی آسان به این روستا موجب شده تا به عنوان یکی از مناطق گردشگری به دلیل سهولت دسترسی برای عموم مردم باشد. موش یا میش در زبان گیلکی به معنی قارچ می باشد و به دلیل رویش قارچ جنگلی از دیر باز به میشنگاه و سپس به موشنگاه تغییر نام داد و به معنی جایی که قارچ فراوان دارد .
با توجه به اینکه روز آخر تعطیلات نوروز بود در مسیر به سمت رستم آباد با ترافیک ماشین ها مواجه شدیم که خوشبختانه به دلیل کوتاهی مسیر جان سالم به در بردیم و حدود ۲۰ کیلومتر به سمت جنوب گیلان و حدود سه کیلومتر بعد ازپارک جنگلی سراوان ، سمت راست پیچیدیم به سمت روستای موشنگاه بعد از حدود کمتر از یک کیلومتر به یک سه راهی رسیدیم که به سمت راست و در جهت شمال به مسیر خود ادامه دادیم و در انتهای جاده ی خاکی و قبل از مرغداری که ساعت ۷:۳۰ دقیقه را نشان می داد از مینی بوسها پیاده شدیم و بعد از مرتب کردن کوله ها و پوشیدن لباس مناسب و با اعلام حرکت از طرف سرپرست برنامه و پشت سر جلو دار و در مسیر خط لوله ی گاز و در جهت شمال شروع به حرکت کردیم .(خط لوله ی سراسری گاز اول که وظیفه ی انتقال گاز از فاز های پارس جنوبی به شمال کشور و سپس صادرات آن به روسیه و اروپا را به طول ۱۱۰۳ کیلومتر به عهده دارد .)
بعد از پیاده روی کوتاهی برای شنیدن صحبت های ابتدایی سرپرست و معرفی عوامل اجرایی در یک مکان مناسب ماندیم. با چندین حرکت ورزشی و گرم کردن بدن که همراه بود با شیطنت ها و حرکت های ورزشی درخواستی، به حرکت خود ادامه دادیم .
خوشحال از دیدار دوباره دوستان و یاران همیشگی صحبت های کناری و گپ های دوستانه شروع می شود.
وجود گونه های مختلف درختی از جمله ممرز، آلوچه جنگلی و ازگیل توسکا زیبایی خاصی به منطقه داده و دوستان کوهنورد هم خود را بی نصیب نگذاشته و از آلوچه هایی که تازه جان گرفته و در حال رشد هستند نوبرانه گوجه سبز را به جا می آورند .
بعد از حدود ۲۰ دقیقه کوهپیمایی به یک جاده خاکی وارد می شویم که به سمت غرب کشیده شده است. این جاده تا زیر کوه شاهسرا ادامه دارد. وارد جاده خاکی شده و مسیر را ادامه می دهیم. قابل ذکر است که این جاده مناسب تردد ماشین های سواری نمی باشد مگر ماشین کوهستان. بعد از پیمایش حدود نیم ساعت و قبل از محل صبحانه به جاده ی دیگری در سمت راست می رسیم که در امتداد شمال قرار داشته و به سمت منطقه ی کچاء می باشد. گروه در امتداد جاده خاکی و به سمت غرب ادامه می دهد .
ساعت ۸:۲۰ دقیقه را نشان می داد که برای خوردن صبحانه در یک مکان مناسب ایستادیم . طبق روال، یک سری از دوستان با همت بالای خودشون زودتر از بقیه حرکت کردند تا چای رو آماده کنند. خسته نباشید جانانه به همنوردان عزیز که در هر برنامه ی عمومی سختی راه را به جان خریده و زودتر از بقیه و با حمل کتری و چای و بعضی مواقع دبه های آب، زودتر از بقیه حرکت می کنند و با برپایی آتش و مهیا کردن چای، خستگی طول مسیر را از تن همنوردان دیگر بیرون می کنند.
خوردن صبحانه هم در برنامه های عمومی حال و هوای دیگری دارد بعضی از دوستان خوش ذوق سریع وسایل تدارک نیمرو و املت و … را برپا می کنند اما بی خبر از همه جا… آیا موفق به خوردن لقمه ای از آن خواهند شد !؟
صبحانه را خورده و چای را نوش جان می کنیم و با صدای سرپرست برنامه که خبر از این می دهد که تا ۱۰ دقیقه ی دیگر حرکت می کنیم ، سریع کوله ها را بسته با کمک دوستان هر دو نفر شروع به جمع کردن زیر انداز ها کرده و به حرکت خود ادامه می دهیم.سختی طول مسیر با خواندن آواز های محلی و گیلکی توسط دوستان عزیز ، فراموش می شود و جای خود را به همخوانی و همراهی با گروه می دهد … بعد از یک استراحت کوتاه در طول مسیر ساعت ۱۱:۱۵ به منطقه ی شاهسرا رسیدیم بعد از خسته نباشید گفتن به یکدیگر، دست در دست هم گرد آمدیم و سرود زندگی را سر دادیم :
آری آری زندگی زیباست …
بعد از گرفتن عکس های یادگاری و با اعلام سرپرست، به دلیل اینکه محل مناسبی برای ماندن نبود و با هماهنگی راهنما و سرپرست برنامه حدود نیم ساعتی از یک شیب تند به سمت دشتی کوچکی که در پایین بود حرکت کردیم و برای خوردن نهار و اجرای برنامه ی فرهنگی، زیر انداز ها را پهن کردیم و این بار بساط نهار و سَرَک کشیدنها و قابلمه های سیاه بود که در اطراف آتشی که برای چای و گرم کردن همنوردان به پا شده بود، خودنمایی می کرد. بعد از خوردن نها ر و استراحتی کوتاه، با وجود هوای ابری و کاهش دمای هوا در چند روز اخیر، کم کم همنوردان دور آتش گرد آمدند برای گرم کردن و گرفتن چای تا شاید گرمی بخش جانشان شود. شعر و آواز دور آتش هم جزء جدایی ناپذیر از این برنامه ها شده که همه را گرد هم می آورد. بعد از مدتی و با اعلام زمان برنامه فرهنگی شاهد نمایش کوتاهی بودیم از طرف دو تن از دوستان به مناسبت روز طبیعت که با استقبال خوب شرکت کنندگان مواجه شد و در ادامه، این بازی های جمعی بود که شور و حال خاصی به برنامه بخشید و تعداد بیشتری از دوستان و همنوردان را به میدان بازی کشید .
کم کم زمان بازگشت فرا می رسید و با نزدیک شدن به ساعت ۳ بعد از ظهر و با اعلام از طرف سرپرست برنامه، بعد از بستن کوله ها و جمع کردن زیر اندازها و خاموش کردن آتش، به دنبال جلودار، حرکت به سمت پایین را در پیش گرفتیم.
البته نباید گذشت از گیجا واش( یا گیجای ) چیدن عده ای از دوستان و قرار میهمانی برای روز های پیش رو برای یک شام گیاه خواری در دفاع از محیط زیست! که زحمت تهیه ی آن هم با مسئول خوش ذوق تدارکات گروه بود.
حدود ساعت ۵ بود که به انتهای مسیر نزدیک شدیم و حدود ۱۰ دقیقه ای مینی بوس ها بود که برای جلسه ی پایانی گرد هم آمدیم برای شندین نظرات، پیشنهادات و انتقادات شرکت کنندگان در برنامه برای پیش برد بهتر برنامه ها که خوشبختانه با حضور و شرکت خوب همنوردان همراه بود که تا ساعت ۵:۴۰ دقیقه ادامه داشت. با طی کردن مسافت کوتاهی به مینی بوس ها رسیدیم و با آرزوی دیدار های مجدد سوار مینی بوس ها شدیم وبه سمت رشت حرکت کردیم.
شریفه محمدی
بهار ۱۳۹۸
#باشگاه_کوهنوردی_سپهر_رشت
.