صبح جمعه چهاردهم آبان، ساعت ۵:۳۰ در یک هوای خنک پاییزی و پشت سر گذاشتن روزهای بارانی در طول هفته، از خانه بیرون آمدم. بعد از چند دقیقه تاکسی رسید. سوار شدم و پس از گفتن مسیر، راننده گفت قبل از من یه کوهنورد دیگر را هم به آن محل رسانده است. صبح روز تعطیل کمتر کسی در خیابان دیده می شود، هر از گاه کوهنوردی، پاکبان زحمت کش و صف هلیم خوران هلیم محمود. قبل از ساعت قرار یعنی ۵:۴۵ رسیدم. مسئول روابط عمومی این دفعه شیوه دیگری به کار برد و هر شرکت کننده ای که می رسید به سمت ماشین ها هدایت نمود و از تجمع دوستان در جلوی خیابان جلوگیری کرد. این هم برای عدم ایجاد مزاحمت برای همسایه ها و هم برای پیشگیری از مشکلاتی که در برنامه عمومی قبل در رابطه با نیروی انتظامی داشتیم، بود. هر ماشینی که پر می شد حرکت می کرد و در امام زاده هاشم منتظر می ماند. ساعت ۶:۱۵ پنجمین یعنی آخرین مینی بوس حرکت کرد. این روش در زمان بندی برنامه هم تاثیر مثبتی داشت.
طبق برنامه شش ماهه دوم گروه سپهر، منطقه زیبای آیینه روبار در مسیر آرننگاه واقع در شهرستان شفت در غرب گیلان، برای برنامه عمومی ۱۴ آبان در نظر گرفته شده بود. با توجه به بارندگی های طول هفته و گزارش تیم شناسایی از آن شرایط منطقه، کمیته فنی پیشنهاد تغییر برنامه به منطقه جنوب گیلان را داد و پیشنهاد قابل اطمینان برای چنین شرایطی ” منطقه چرپه ” بود.
پس از جمع شدن ماشین ها در امامزاده هاشم، به سمت رستم آباد حرکت کردیم. رستم آباد شمالی ترین شهر، جنوبی ترین شهرستان گیلان یعنی رودبار می باشد که در ۴۵ کیلومتری رشت و ۱۵ کیلومتری رودبار قرار دارد.
ساعت ۷:۲۰ وارد پارک رستم آباد شدیم و پس از پیاده شدن فرصتی یافتیم برای احوال پرسی با دوستان و همنوردان. در این برنامه حضور پیش کسوتانی حتی از راه دور مایه ی بسی خوشحالی بود.
سرپرست برنامه تیمی را برای آماده نمودن سریع تر چای صبحانه فرستاد. پس از جمع شدن دوستان به سخنان سرپرست در مورد اجرای برنامه، نکات ایمنی و معرفی عوامل اجرایی گوش سپردیم. سپس راهنما برای آشنایی بیشتر شرکت کنندگان با زمانبندی و مسیر برنامه، توضیحاتی داد. فعالیت لازم برای هر برنامه کوهنوردی یعنی ورزش و نرمش های کششی، انجام شد و ساعت ۷:۳۵ حرکت به سمت محل صبحانه آغاز گردید.
با قدم گذاشتن در مسیر خاکی، سرخی و زردی برگ های درختان، قله برفی درفک و آفتاب پاییزی، منظره زیبا و چشم نوازی را نمایان می ساخت. لباس پاییزی درختان با توجه به منطقه متفاوت است و گیلان در این فصل از سال از زیبایی شگفت انگیزی برخوردار می باشد.
پس از پیمودن مسافتی مسئول کمیته فنی جلودار را به علت مسیر اشتباه متوقف نمود و مسیر اصلی را در پیش گرفتیم.
باد نسبتأ تندی می وزید و برگ های رنگارنگ، رقصان به زمین و هوا می چرخید. سرودخوانی یکی از دوستان پیش کسوت همخوانی ی بسیاری با این طبیعت داشت:
“پاییز با مو یار ده بیا/ هنده بیگیفت ابر سیاه/ باز آسمانا…ایتا ایتا زرد گولان/ دهه نیشان فصل خزان/ نای می آواز…”
ساعت ۸:۳۰ به محل صبحانه رسیدیم؛ منطقه ای احاطه شده با درختان گردو در مجاورت چشمه چرپه. تیم صبحانه به دلایلی از جمله؛ وجود دکل فشار قوی، باد و آفتاب مستقیم از مکان در نظر گرفته شده با هماهنگی سرپرست به منطقه ای بالاتر رفت و در آن منطقه آتش برای درست کردن چای را روشن نمود. زیراندازها پهن شد و کوهنوردان مشغول خوردن صبحانه شدند. کمیته فنی با توجه به کوتاهی مسیر باقیمانده و آماده بودن شرکت کنندگان، پیشنهاد ادامه پیمایش بیشتری را به هیئت مسئولین داد و در نهایت نظر یک عضو پیش کسوت، چشمه گازکول برای ادامه مسیر پذیرفته شد.
ساعت ۹:۴۵ پس از سرود خوانی های دوستان به سمت گازکول حرکت نمودیم. به توصیه سرپرست برای شمارش در یک صف قرار گرفتیم. تعداد شرکت کنندکان برنامه ۱۲۵ نفر بود. از میان درختان انار، ممرز و آزاد با سرودهای کوهستان و همخوانی بسیار زیبای دو مهمان از گروه پژواک گذشتیم.
“…..نشدی عاشق / نشدی عاشق / زکجا دانی / چه کشد هر شب / دل من گلنار…..”
کمی بالاتر به گله ای از گوسفندان که از عرض مسیر می گذشتند برخورد کردیم. گله با چوپانشان در سمت راستمان قرار گرفت و چند گوسفند و بز در سمت چپ باز مانده و سرگردان که به کدام طرف بروند. به توصیه یکی از دوستان توقف کردیم و کمی عقب تر رفتیم که آن حیوانات هم به گله شان برسند.
ساعت ۱۰:۵۵ سرپرست توقف کوتاهی را در نظر گرفت که در این فرصت دوستان مشغولِ خوردن میوه و گرفتن عکس هایی در کنار درختان برگریز شدند.
ساعت ۱۱:۳۰ به دشتی کنار چشمه گازکول با چشم اندازی بسیار زیبا از درختان انبوه و رنگارنگ رسیدیم. قله درفک در سمت راست مان جلوه خاصی به آن منطقه می داد. بنا بر تصمیم سرپرست همگی دست در دست هم حلقه زدیم و سرود قله را سر دادیم. همه با نشاط و شاد بودند و کمتر خستگی در کسی دیده می شد و شاید همه عوامل خوب تا این قسمت از برنامه دلیلی برای خواندن سرود قله که در چنین برنامه هایی معمول نیست، بود. از شدت باد کاسته شده بود.
پس از ناهارِ دورهمی و استراحت، زمان اجرای برنامه فرهنگی فرا رسید که در برنامه های عمومی از اهمیت خاصی برخوردار است و خود شامل چند قسمت می باشد: سرود خوانی ها، مناسبت ها، برنامه برای کودکان و بازی ها. با توجه به این که روز قبل ۱۳ آبان روز دانش آموز بود، کمیته فرهنگی یک شعر و نمایشی بر اساس فیلمی از زنده یاد عباس کیارستمی در مورد آموزش در مدارس در نظر گرفت که چند تن از اعضاء و دوستان همنورد به خوبی اجرا کردند و پس از آن حاضرین با ارائه نظرهایشان به بحث و گفتگو پرداختند. برنامه دیگر به یاد داریوفو کارگردان و نمایش نویس برجسته ایتالیا بود. در بخش کودکان، ماسک هایی برای رنگ آمیزی و سرگرمی آنان آماده شده بود. بازی که شاید جذاب ترین بخش برنامه عمومی باشد با طناب بازی آغاز گردید و سپس با گونی بازی و در آخر با بادکنک بازی ادامه یافت.
پس از ناهار یکی از اعضای گروه که بر اثر وزش باد با مشکل چشم مواجه گردیده بود، به همراه یک عضو دیگر برای مداوا به رشت برگشتند.
ساعت ۱۵:۴۰ دقیقه سرپرست جمع آوری زیراندازها و حرکت به سوی پایین را اعلام کرد و ساعت ۱۵:۴۵ دقیقه عکس با پارچه نوشته گروه گرفته شد و آماده برای حرکت به سمت پایین شدیم. در صف شمارش انجام شد و همخوانی شعرهای زیبا توسط آن دو دوست مهمان از گروه پژواک در تمام مسیر شادی زیادی به همراه داشت.
طبق روال هر برنامه کوهنوردی جلسه پایانی برای شنیدن نقدها و پیشنهادهای شرکت کنندگان برگزار می گردد و برای این منظور، ساعت ۱۶:۵۵ در محل صبحانه توقف کردیم. پس از شنیدن نظرات، برنامه آینده توسط کمیته فنی معرفی گردید. ساعت ۱۷:۱۵ به سمت مینی بوس ها حرکت کردیم.
با رفتن آبی آسمان، تاریکی هوا بیشتر می شد. چراغ های روشنِ خانه ها و ماشین ها خبر از نزدیک شدن به نقطه آغاز را می داد.
۱۸:۳۰ با یک ساعت تأخیر به مینی بوس ها رسیدیم که شاید این مسئله یکی از ضعف های برنامه به شمار آید. بدرود گویان سوار ماشین ها شدیم و به سمت رشت حرکت کردیم و یک برنامه دیگر از گروه کوهنوردی سپهر به پایان رسید.
سیما احسان خواه
پاییز ۱۳۹۵