آنچه به دیده زیباست خواست کردگار است
آخرین روز بهمن نودو چهار, یک روز سرد و زمستانی , که طبق تقویم شش ماهه دوم کانون کوهنوردان گیلان صعود به منطقه آسمانسرا در دستور کار قرار داشت .
طبق برنامه ریزی های از پیش تعیین شده ساعت ۵ صبح در محل تجمع گرد هم آمدیم که بعد از هماهنگی ها و آمدن وسایط نقلیه و سوار شدن دوستان در ساعت ۵:۲۵ استارت مینی بوس ها به قصد عزیمت به منطقه هرزویل زده شد .
هَرزِویل شهرکی هست کوچک با مختصات ۳۶°۴۴′۴۴″ شمالی ۴۹°۲۶′۳۴″ شرقی که درفاصله دوکیلومتری شمال شرقی منجیل (از شهرهای جنوبی استان گیلان)واقع شده است.
به دلیل عدم هماهنگی راننده ها و پایانه مسافربری دقایقی در جلوی پایانه توقف داشتیم و سرانجام ساعت ۶:۱۵حرکت بسوی کوهستان و داشتن یک آدینه پرنشاط آغاز گردید.
ساعت ۸ به هرزویل رسیدیم , از مینی بوس ها پیاده شدیم ,در آنجا هم گروهی از همنوردان از سیاهکل و منجیل به ما پیوستند.
شکـــــــــوه , تاریـــــــخ , قدمــــــت ,این ها واژه گانیست که بعد از دیدن سرو هزارساله هرزویل در افکار خود مرور میکنیم .سروی که دیدارش در اولین گام الهام بخش داشتن روزی نکو برای همه ما بود .
بعد از تعویض لباس و گرفتن چند عکس یادگاری در کنار این سرو با شکوه حرکت خود را آغاز نمودیم.
جاده ای خاکی و گاها مال رو که از کنار روستا به دل طبیعت راهنما بود .
ساعت ۸:۱۵در محلی برای شنیدن سخنان سرپرست و راهنمایان و معرفی عوامل اجرایی گروه توقف نمودیم.
مسیر با عبور از میان باغهای زیبای زیتون روستای هرزه ویل در جهت مخالف جریان رودخانه دربند (هرزه ویل) امتداد می یابد .
مسیر پیش رو بعد از گذر از روستا به منطقه ای نیمه جنگلی میرسید که با داشتن درختان سوزنی برگ و عبور رودی خروشان زیبایی شگرفی را فریاد میزد .
ساعت ۸:۵۰ از مسیر اصلی چند متری منحرف شده و برای صرف صبحانه به کنار رود رفته و بعد از توقفی ۲۰ دقیقه ای حرکت خود را به همراه ۶۶ نفر از هم نوردان بسوی منطقه آسمانسرا ادامه میدهیم.
همراه داشتن آب برایمان الزامی بود چون علیرغم وجود رودی خروشان و پر آب از چشمه های آب شیرین خبری نبود.
لکه هی برف گاه و بیگاه دیده میشود و مسیر با شیبی ملایم با ویژگی عبور فردی و پاکوب شده روبه صعود کاملا مشخص .
برای ادامه مسیر ناگزیر از عبور رودخانه میشویم که با کمک تنی چند از همنوردان , با نشاط و هیجان از آن عبور کردیم.
رود میخروشید و آفتاب تابشش از پشت ابرها فروغ کمتری داشت, ۹:۴۵ باز هم عبور از رود و این بار قدری عبور دشوار تر که با نگاه داشتن طناب به وسیله همنوردان نوبت به نوبت از این رود پرخروش عبور کردیم و به حرکت خود ادامه دادیم.
. با عبور به سمت دیگر رودخانه در نزدیکی سرچشمه (سمت چپ) مجددا” پس از مقداری طی مسیر به سمت راست دره وارد می شویم و کم کم راه اصلی از این سمت ارتفاع می گیرد و پس از ۴۵ دقیقه به چمنزاری وسیع موسوم به چی چک بولاغی می رسیم . تا قبل از زلزله ۳۱ خرداد ۶۹ چشمه پر آبی در سمت شرقی این چمنزار وجود داشت که گویا بر اثر زلزله و جابجایی لایه های فوقانی و میانی زمین راه آب این چشمه مسدود شده است .
بعد از عبور از رود و عبور از مسیر پاکوب مشخص , ساعت ۱۰:۴۵ در ابتدای یال سرسبزی از این طبیعت زیبا در محل یک دشتی وسیع توقف کردیم و بعداز یک استراحت کوتاه و قدری خوردن و آشامیدن رمق تازه ای در ما پدیدار شد و حرکت از سر گرفته شد .
چمنزاری وسیع موسوم به چی چک بولاغی که تا قبل از زلزله ۳۱ خرداد ۶۹ چشمه پر آبی در سمت شرقی این چمنزار وجود داشت که گویا بر اثر زلزله و جابجایی لایه های فوقانی و میانی زمین راه آب این چشمه مسدود شده است .
صدای رود,آفتابی که پشت ابرها پنهان بود و سپیدی برفی که گاه تا مچ پاهامان را در بر میگرفت, مسیری که در آن برخلاف گفته راهنمایان نه از بارش خبری بود و نه برف زیاد, و شاید همه اینها در آوازخوانی ما هم جلوه کرده بود سرودهایی زیبا و گیرا ,کلاسیک و فولکلور…
ساعت ۱۱:۴۵ استراحتی دیگرهرچند کوتاه .
دیگر مسیر بصورت پاکوب مال رو دنبال نمی شد و و جای خود را به جاده ای پهن تر میداد که گاها رد لاستیک موتورسیکلت هم در میان برف های اندک نشسته بر جاده نمایان میشود !
چه می بینیم
حتی در این بلندا هم نمی توان از این مدرنیته سرکش در امان ماند …
در حالی که همگان شاد و با نشاط در این کوهستان قدم برمیداشتیم ,ساعت ۱۲:۲۵به منطقه اوغری بولاغی که چشمه ای هم در آن روان بود (به همین نام اوغری بولاغی)رسیدیم به نظر جایگاه مناسبی بود برای ماندن و گذران , منطقه ای که مشخصه اش چند درخت تنومند گردو, گاها با تنه ی سوخته.
با تصمیم سرپرست و با توجه به تاخیر صورت گرفته و وضعیت گروه همین جا برای محل صرف ناهار گزینش شد .
چرا که نه :
هیزم کافی و خشک
دشتی مناسب برای تجمع
آب زلال چشمه
زیبایی ای محصور کننده
و…
عده ای ماندند و عده ای به بالاتر رفتنتد که نهایت استفاده از این هوای عالی را برده باشند و بعد از رسیدن به منطقه نودی سودی درساعت ۱۳:۱۰ به سایر همنموردان در محال صرف ناهار پیوستن.
در کنار آتش به صرف ناهار و چای پرداختیم و بعد از ناهار گروه فرهنگی به اجرای برنامه هاشان پرداختند و ما هم از آن استفاده میکردیم,محفلی گرم که گرمایش هم از هرم داغ شعله ها بود و هم از حضور در کنار دوستان .
یادی از فروغ فرخزاد به مناسبت ساگرد وی و پاسداشت روز جهانی نکوداشت زبان مادری.
زمان برگشت نزدیک میشد و عقربه ها ۱۴:۲۰را نشانمان میدادند , گام ها رو به بازگشت و چقدر سخت است دل کندن ازین کوهستان زیبا.
۱۵:۱۵ به رودخانه رسیدیم که گویی با ذوب شدن برف های بالادست خروشان تر به نظر میرسید , خوشبختانه تعادی از همنوردان با تدبیر سرپرست زودتر در محل عبور از رود حاضر شده بودند و با ایجاد پلی سنگی دشواریهای عبور از رود را از میان برداشته بودند.
خنده ها,شادی ها,دوستی ها و سرمستی ها ,همه اینها حالات همنوردان بود در این کوهستان زیبا .
بعد از عبوری دیگر از رود ساعت ۱۶:۲۵ برای برگزاری جلسه پایانی در مکانی مناسب گرد هم آمدیمو به سخنان دوستان و سرپرست و سایرین گوش دادیم.سپاس ها و نقد ها و…
۱۶:۴۵ از این محل که آخرین توقف ما نیز بود برخاستیم و بسوی روستا حرکت کردیم,در نزدیکی روستا مکانی محصور بود که به گفته صاحبش محل پرورش سگ بود سگ هایی عظیم جثه و زیبا که پارس کردنشان خبر از ابهتی گیرا به همراه داشت.
بعد از عبور با هیجان و گاهی ترس از کنار آنها درساعت ۱۷:۳۰ چهره سرو هزارساله نمایان شد .هنوز ماشینها نیامده بودند و زمان مناسبی بود که از بالای این کوهپایه هم محو شکوه این سرو شد و هم از چشم اندازدریاچه سد منجیل و کوهپایه های اطراف لذت برد.
ساعت ۱۸ خورشید کم کم خود را پشت کوهها پنهان می کرد ,مینی بوس ها رسیدند سوار ماشین ها شدیم و خاطره ی این صعود زیبا برای همیشه در ذهن مان جاودانه شد.