همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار
زیبایی ای درخت!
وقتی که باد ها
در برگ های در هم تو لانه می کنند
وقتی که باد ها
گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت!
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیانگر غمین خوش آوایی ای درخت!
در زیر پای تو
اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان
صبحی ندیده است
تو روز را کجا
خورشید را کجا
در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت!
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان
پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت!
سر بر کش ای رمیده که همچون امید ما
با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت!