سلام ای شکوهمند
سلام ای ستیغ صبح خیز سربلند
به یال و بال و دره ها و دامنت درود
به چشمه های پاک و روشنت درود
تن تهمتنی و قلب آهنیت استوار
درشتی ات به جای بی گزند
به بزم شامگاهی ات فراز قله ها
ستایش ستارگان همیشگی
تولد سحر درون پرده ها ی مه میان بازوان تو مدام
بسیج دودمان لاله های سرکش ات
پناه سنگهای سخت دلپسند
غریو مرغک غریب در غروب از تو دور
غم از تو دور ای غرور
نشاط آبشارها ترا
ستیز آب و آبکند
ستون و صخره ات به هر کنار گوشه سنگر امید
دل تو باغ خار بوته های رنگ رنگ
گل طلای آفتاب تو
هماره پر نوید و نوشخند
به پیش روی ما چو ما اگر فتاده ای ببند
کلاف ابرها به گردن رمیده ات کمند
پناه بخش و پشت باش
شکسته نعل بستهای سمند
دلم گرفته همچو ابرهای باردار تو
که با تو گفتگو مراست
به کوهپایه ها کسی نمانده تا غمی به پیش او برم
به من بگو که آشیانه عقابها کجاست
به تنگ در نشستم به چند ؟
شب برهنه بی ستاره ماند
نگاه و دست ما تهی
سکوت سوخت ریشه های حرف سبز گشته را
بگو بگو که گاه گفتن تو در رسید
تو با زبان شعله ریز واژه های سنگی ات بگو
که سخت تر شبی است
که سردتر شبی است از شبان دیر پای ما
بگو دهان ز گفت و گو مبند
شعر از: “زنده یاد سیاوش کسرایی”
تصویر: دماوند – تیر ۱۳۹۰ – برنامه گروه کوهنوردی سپهر