طبق تقویم ورزشی گروه کوهنوردی سپهر، روز ۳۱/۰۲/۹۵ قرار بود به منطقه میانه سرا صعود نماییم ولی متاسفانه بدلیل پیش بینی هواشناسی تصمیم گرفتیم که اجرای دو برنامه میانه سرا و آرننگاه را در تقویم ورزشی گروه جا به جا کنیم. در پیش بینی های هواشناسی منطقه صعود آرننگاه یعنی شفت، ابری پیش بینی شده بود.
ساعت ۵ صبح در یخسازی جلوی شهرک اندیشه گردهم آمدیم. این برنامه با پیشنهاد یکی از همنوردان گروه قرار بود با گروه آزادکوه تهران به صورت مشترک اجرا شود. اما متاسفانه دوستان همنورد تهرانی با تعداد ۷ نفر و با ۵۰ دقیقه تاخیر در محل قرار حاضر شدند. با دو دستگاه مینی بوس و دو ماشین سواری و با تعداد ۴۹ نفر به سمت شهرستان شفت حرکت کردیم. صبحانه را در مینی بوس ها خوردیم تا در زمانبدی صعود صرفه جویی کنیم. ساعت ۷ پس از گذر از روستای سیامزگی ساعت ۷:۲۵ دقیقه به روستای خرمکش رسیدیم و از مینی بوس ها پیاده شدیم. هوا بارانی بود ولی منطقه جلو رو بسیار بسیار زیبا.
پس از پوشیدن لباس های مناسب برای محافظت در مقابل باران با جلوداری خوب یکی از همنوردان حرکتمان را آغاز نمودیم. از ابتدای مسر یک دوراهی وجود دارد که هر دو پس از چند دقیقه به هم می رسند ما مسیر سمت راست را انتخاب نمودیم. پس از دقایقی برای شنیدن صحبتهای ابتدای سرپرست برنامه در مکان مسطحی توقف نمودیم. پس از معرفی عوامل اجرایی و انجام حرکات کششی برای هر چه بیشتر آماده بودن در برنامه، حرکتمان را دوباره آغاز نمودیم.
باران همچنان ملایم و اندک در حال باریدن بود ولی مستقیما خللی در اجرای برنامه وارد نمیکرد در بعضی جاها هم حتی وقتی با مکان های پر از پوشش گیاهی و زیبا عجین میشد حس و حال عجیبی در مقابل این همه زیبایی طبیعت در ما به وجود می آمد. از ابتدای مسیر ما در کنار رودخانه راه میرفتیم و رودخانه همواره در سمت چپمان است. در اثر باریدن باران در روزهای آخر، مسیر بسیار گلی و لغزنده شده بود تا جایی که در بعضی جاها شبیه به باتلاق شده بود که عبور به سختی انجام می شد.
در کنار گوشه های گروه با خواندن آوازهای زیبای فولکلور از همنوردان تهرانی مان پذیرایی کردیم. دوستان همنورد تلاش میکردند که دوستان همنورد تهرانی را با سرودها و آوازهای محلی بیشتر آشنا کنند. ساعت ۸:۴۵ دقیقه از پل چوبی با احتیاط گذر کردیم و از اینجا به بعد رودخانه در سمت راستمان قرار گرفت. مناظر اطراف بسیار بکر و زیبا بود در سراسر مسیر درختان شلم به چشم می خورد. در بعضی از جاها دیواره های سترگ در پشت درختان بلند و تنومند زیبایی آنان را دو چندان می نمود.
ساعت ۹ بود که همنوردان تهرانی تصمیم گرفتند برای رسیدن زودتر به تهران از ما جدا شوند و برگردند. پس از گرفتن عکس های دست جمعی و آرزوی موفقیت برای یکدیگر همنوردان تهرانی با دو نفر از اعضای گروه به سمت روستای خرمکش بازگشتند.
ساعت ۹:۲۵ دقیقه قهوه خانه آقای صفری یا قهوه خانه آیینه روبار رسیدیم. در آنجا بطری های آبمان را پر کردیم و دوباره به راه افتادیم. ساعت ۹:۵۰ دقیقه به درختی رسیدیم که تابلوی غار کمدر بر روی آن نصب بود. ساعت ۱۰:۲۰ دقیقه سرپرست برنامه استراحت کوتاهی داد. ساعت ۱۱ از کنار تابلوی راهنمایی که بر روی آن چشمه شمبارود بود، گذر کردیم. از روی پلی دیگر عبور کردیم تا دوباره رودخانه در سمت راستمان قرار گیرد.
ساعت ۱۱:۲۵ به دو راهی رسیدیم که مسیر ما سمت راست بود. بر سر دو راهی درختی وجود داشت که متاسفانه حلبی بر روی آن نصب شده بود که جهت مسیرها و مناطق را در آن دو مسیر نشان می داد. ما مسیر سمت راست را که به استراحتگاه شلمبیجار و ییلاق آرننگاه منتهی میشد برگزیدیم. مسیر سمت چپ به ییلاق سلانسر و تولاب بره میرسد.
پس از وارد شدن در مسیر بعد از آن دو راهی به یک شیب نسبتا تند رسیدیم. پس از آن ساعت ۱۱:۵۰ دقیقه به چشمه ای رسیدیم که برای ده دقیقه در آنجا توقف نمودیم. در آن استراحت مسئول فرهنگی گروه توضیحی در مورد شاعر معروف خیام دادند و همنوردان اشعاری از آن را خواندند. حدودا ساعت ۱۳ بود که پس از گذر از کلبه هایی به استراحتگاه فرهنگیان در منطقه شلم بجار رسیدیم که مکان بسیار خوبی برای استراحت است و دارای امکانی از قبیل آب، سرویس بهداشتی و .. بود.
به تصمیم سرپرست برنامه به دلیل هوای بارانی و کمبود زمان، آنجا پایان صعود اعلام شد. در حال خوردن نهار بودیم که دو نفر همنوردان گروه که برای رساندن همنوردان تهرانی به پایین رفته بودند، به ما ملحق شدند. پس از خوردن نهار با کار جالب مسئول فرهنگی گروه مان مواجهه شدیم. کاغذ سفید A4 بین همه تقسیم شد و خواسته شد که با موضوعات مختلف روی آن نقاشی کنند. پس از آن یک برنامه آموزشی در ارتباط با پوشاک مناسب کوهستان توسط کمیته آموزش ارائه شد و در آخر به مناسبت روز روابط عمومی به مسئول روابط عمومی گروه بخاطر تلاش های بسیارش هدیه ای کوچک اهدا شد.
ساعت ۱۴:۱۰ دقیقه پس از گرفتن عکس دست جمعی به سمت پایین بازگشتیم. یکی از همنوردان که مشکل زانو داشت به دستور سرپرست با همنورد دیگری زودتر برای رفتن به پایین اقدام کردند. متاسفانه زانودرد آن همنورد عزیز آنقدر شدت داشت که از گروه عقب ماندند. سرپرست آن همنورد را با دو نفر از اعضای گروه در انتهای صف گذاشت که با گام آرامتر حرکت کنند. در ادامه تصمیم گرفتیم که همنوردمان را روی برانکارد حمل کنیم و به سمت پایین ببریم که این کار با تلاش بسیار زیاد برخی از همنوردان انجام گردید. دیدن روحیه بالا و انگیزه برای کمک به یکدیگر در شرایط سخت در آنجا باعث قوت قلب میشد. خوشبختانه یکی از همنوردان گروه که به آن منطقه اشراف داشت و دوستانی در آنجا داشت، پیشنهاد داد که برای پایین بردن همنوردمان به پایین از اسب استفاده کنیم. پس از تماس و بعد از دقایقی اسبی تهیه گردید و همنوردمان به پایین برده شد ولی متاسفانه این مسایل زمان زیادی گرفت.
ساعت ۱۸ به قهوه خانه آقای صفری رسیدیم و در آنجا چای خوردیم و جلسه پایانی مان را برای مطرح شدن انتقادات و پیشنهادات در آنجا برگزار کردیم. بالاخره ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه به روستای خرمکش و به پای مینی بوس ها رسیدیم. سوار مینی بوس ها شدیم و پس از گفتن بدرود به یکدیگر و گذراندن یک روز پر از خاطره و تجربه های مختلف به سمت شهر رشت حرکت کردیم و ساعت ۲۱:۳۵ به شهر رشت رسیدیم.
نویسنده گزارش: افسانه کریمی
عوامل اجرایی برنامه
سرپرست: دانیال درخشانی / راهنما: بهروز صفرزاده
جلودار: سهراب شعبانپور / عقب دار: محمود داوری
سرپرست جلسه پایانی: پدرام راستی / مسئول امداد: افسانه کریمی
ممنون از گزارشتون و زحمتی که کشیدید