درفک با ارتفاع ۲۷۰۵ متر اگر چه بلندترین کوه استان گیلان نیست ، اما بدلایل مختلف معروفترین آن است . نام درفک برای هر کوهنورد غیر گیلانی همواره شناخته شده ترین اسم در میان کوههای این استان است. اولین بار کوهنوردان سیاح روسی در قالب یک گروه ، حدود یک قرن پیش به این قله زیبا صعود کردند که گزارش کاملی از نحوه صعودشان در کتابخانه ملی شهر رشت موجود است . جلوه گری خاص این قله سترگ از جاده تهران به رشت برای هر مسافری که به طرف گیلان می آید با توجه به ارتفاع پایین جلگه گیلان ، تداعی یک قله ۴۰۰۰ متری را می کند . جنگلهای بکر و انبوه ، دیواره بلند و عریض شمالی ، وجود حیات جانوری غنی و همچنین غارهای معروفش در دامنه ها و داخل گودی قله ، همه و همه باعث معروفیت آن دربین تمامی کوهنوردان ایرانی است .
صعود به قله درفک از راه های متعددی امکانپذیر است. جبهه شرقی (شاه شهیدان)، جبهه جنوبی (ییلاق اربوناب- روستای نورالعرش)، جبهه غربی (یال گرده تال که به دو مسیر لبی کنار و لارنه ختم می شود)، جبهه جنوب غربی (روستای راجعون- رحمت آباد، توتکابن)، جبهه جنوب شرقی ( روستای خورگام در منطقه عمارلو)، جبهه شمالی ( از دو مسیر کردسرا و گردو پشته میسر می باشد).
شمالی ترین جبهه صعود به درفک از روستای گردو پشته است و منطقه میانه سرا آخرین دشت قبل از دیواره درفک است که در قدیم یکی از راه هایی بود که بومیان آن منطقه برای رسیدن به کاسه درفک و برداشتن یخ از غار یخی آن استفاده می کردند ولی متاسفانه بعد از زلزله سال ۱۳۶۹ مسیر با جابه جایی سنگ ها ناپدید شد. به این دلیل که در این مسیر راه پاکوب و مشخصی تا قله درفک در آن یافت نشده است کمتر مورد توجه کوهنوردان واقع گردیده است.
برنامه این چنین بود که ساعت ٠۵:٠٠ صبح در پپسی دور هم جمع شده و راهی یِ میانه سرا شویم که به نوعی شمالی ترین مسیر صعود به قله درفک یعنی آخرین دشت قبل از رسیدن به دهانه درفک میباشد.
واپسین روزهای بهار را پشتِ سر میگذاشتیم و تابستان نزدیک بود اما با توجه به بارش های چند روز گذشته هوای مطبوعی را در کل روز جمعه ۲۸/٠٣/۱۳۹۵ پیش بینی میکردیم.
مه نشسته بر کفِ خیابان و چراغ های ممتد وسطِ جاده تصویری خارق العاده را از سکوتِ دل انگیز رشت رقم زده بود.
به پپسی رسیدم و ۴۴ نفر اعضا و مهمانانِ گروه کوهنوردی سپهر یکی پس از دیگری خود را به پای مینی بوس ها رساندند و پس از پخش جیره و میوه توسط تدارکات سوار مینی بوس ها شدیم و رشت را به سمت امام زاده هاشم در ساعت ٠۵:٢۴ صبح ترک کردیم. با رسیدن به امام زاده هاشم با رفتن به لاین سمت راستِ جاده از اتوبان خارج شده و با گذشتن از پل دور زده و از فرعی یِ سمت راست به سمت “شهر بیجار” که با تابلوی “به سمت سد مخزنی” مشخص است میرویم و با رسیدن به دوراهیِ اول به سمت روستای بلوکات مسیر را ادامه میدهیم.
برای رسیدن به روستای “گردو پشته” حدود ۵ تا ٨ کیلومتر مسیر خاکی را باید پشت سر بگذاریم که با رسیدن به دو راهی یِ دوم به سمت چپ رفته و بعد از رسیدن به دوراهی یِ سوم مسیر سمت چپ را برگزیده و از روی پل آهنی گذشته و به سمت راست رفته و در ساعت ٠۶:٣٠ به امامزاده صالح رسیده که در ابتدای روستای “گردو پشته” و انتهای مسیر ماشین رویِ این برنامه واقع شده رسیدیم.
از مینی بوس ها پیاده شدیم و گوش به صحبت های سرپرست دادیم تا پس از معرفی یِ عوامل اجرایی و صحبتهای راهنما در مورد چگونگی یِ مسیر و هشدار در مورد نبود آب در منطقه (چشمه هایی در مناطق “کیسو” و “گاو اسکینز” وجود دارند اما از نیمه ی دوم خرداد تا اواخر شهریور معمولا خیلی کم آب و یا خشک هستند) کوله ها را زمین گذاشته و با انجام حرکات کششی بدنِ خود را اماده ی صعودی تقریبا ٧-۶ ساعته کردیم.
در ساعت ٠۶:۵٠ در سکوت کامل در جهت جنوب از روستا رد شدیم و با رسیدن به دوراهی به سمت شرق رفته و مسیر را از پاکوب ادامه داده تا پس از حدود ١٠ دقیقه به دوراهی یِ دیگری میرسیم که از سمتِ راست مسیر را ادامه میدهیم و بعد از گذشتنِ شیبی نسبتا تند به دالانی میرسیم که از زیبایی اش ساعت ها میلم است که بگویم. حیرت زده و متعجب از این همه زیبایی بی اختیار دقایقی را همان جا به استراحت و سرود خوانی گذراندیم و با انرژی تازه ای این دالانِ شگفت انگیز را ادامه دادیم. مسیر، کاملا جنگلی و از درختانی که بلندی شان به آسمان رسیده، پوشیده بود. کوچکترین صدایی تا دور دست ها میرفت و باز میگشت و چه موقعیتی بهتر از این برای آوازخوانی های تکی و دستِ جمعی.
جنگل، با صدای ما تسخیر شده بود و با انرژی قدم هایمان را با جلودار برنامه هماهنگ کردیم و به منطقه “کی سو” رسیدیم. ساعت ٠٨:۴٠ بود و خورشید از شرق کم کم شروع به داغ شدن کرده بود که استراحتی کردیم و مسئول آموزشِ گروه نکاتی را در مورد نحوه ی صحیحِ گام برداری، چگونگی فرود و صعود از شیبهای تند و استفاده ی درست از باتونِ کوهنوردی ارائه داد که برای افرادِ جدیدی که در برنامه حضور داشتند بسیار حائزِ اهمیت بود.
ساعت ٠٩:٠٠ به سمت جنوب مسیرمان را پیش گرفتیم و زیر پوشش سبزِ درختان و تصاویر وهم انگیز شیبِ تندی را زیر پا گذاشتیم و تا به یالی که بینِ “کی سو” و “بیند” قرار دارد رسیدیم و دقایقی را استراحت کردیم و به حرکت خود ادامه دادیم. نسیمِ خنکِ صبحگاهی و سبزیِ یک دستِ اطراف بمب های انرژی ای بودند که در ان لحظه به ما رسیدند.
بلبل، فاخته، گنجشک و بسیاری دیگر از پرندگانِ خوش صدا در بین سکوت جنگل هنرنمایی میکردند. از گونه های گیاهی میتوان به درختانِ راش، ون، بوته های تمشک، درختانِ آلوچه و گردو اشاره کرد.
در ساعت ١٠:٠٠ جهتِ حرکتمان را به سمت جنوب شرق متمایل کردیم و بعد از ٢٠ دقیقه و گذر از مسیری صاف و بدون شیب به دشتیِ “بیند”رسیدیم. در جلوی صف هیاهویی برپا بود و کسانی که هنوز به “بیند” نرسیده بودند در تعجب که چه اتفاقی افتاده و آن هیاهو چیزی نبود جز نمای مغرور، سترگ و عظیمِ دیواره ی سنگیِ درفک که رو به رویمان ستبر ایستاده بود. شکوه، زیبایی و اوجِ بی نهایت، چشمانمان را تسخیر کرده بود. باید دل میکندیم تا در نمایی نزدیک تر این عظمت را ببینیم. از انتهایِ دشت “بیند” سمت چپ از میانِ انبوه گیاهانی به نامِ “شوند”که به نوعی پادزهریست برای گیاه “گزنه” به سمت شرق حرکت کردیم تا در ساعت ١١:١۵ به “گرگ آب سر” رسیدیم. وجود انبوه پروانه های رنگارنگ جلوه ی خاصی به منطقه بخشیده بود.
گام گروه به جهت اینکه مهمان های تازه واردی از برنامه عمومی وارد این برنامه شده بودند تا خود را برای کوهنوردی جدی محک بزنند، کمی کند بود و این مسله در زمانبدی برنامه تاثیرگذار بود.
جبهه ی شمالی یِ درفک و دیواره ی ستبرش رفته رفته به ما نزدیک میشد و هیجان بیشتری در گروه جان میگرفت. اوازخوانان مسیر را زیر پاهای استوارمان مینهادیم و رد میشدیم. در ساعت ١١:۴٠ جهتمان را به سمت جنوب شرق تغییر میدهیم. نکته ی قابل توجه وجود تکه سنگهای بزرگ و حجیم در سمت چپ مان هنگام صعود و در سمت راستمان هنگام فرود است که با توجه به جنگلی بودنِ منطقه و امکان وجود مه میتواند نشانه ی بسیار خوبی برای پیدا کردن مسیر باشد. شیب ها را یکی پس از دیگری از پیش رو بر میداشتیم و ادامه میدادیم. در ساعت ١۵:١۲ به دشت پهن و زیبای “گاو اسکینز” با درختانِ سر به فلک کشیده رسیدیم.
چشمه ای در کنار کلبه ی “اقای محبوبی” که معمولا از اوایل خرداد تا اواخر شهریور هم خودِ و هم خانواده ی ایشان در انجا سکونت دارند، وجود دارد که خوشبختانه بسیار در این موقع پر آب بود.
با یک استراحت تقریبا نیم ساعته و ماندنِ بعضی از همنوردان در “گاو اسکینز”در ساعت ١٢:۴۵ به سمت “میانه سرا” که منطقه ی انتهاییِ صعودمان بود حرکت کردیم. قطب نما جهتِ جنوب شرقی را نشان میداد.
مسیر با شیبِ تندی همراه بود اما گروه، کاملا سر حال بود و در ساعتِ ۱۳:۳۰ با استراحتی کوتاه و نوشیدن اب و خوردنِ میوه جانِ تازه ای گرفتیم. پس از گذر از میان تکه سنگ هایی منفرد و با فاصله از هم و بعد از شیبی کوتاه به میانه سرا رسیدیم.
ساعت ١۴:٢٠ و خورشید داغ تر از همیشه بود.درفک رو به رویمان بود و تکه ابری سپید مانند کلاهی بر سرش بود. غرورش ما را مغرور میکرد و عطرِ صمیمیِ “گل پر” فضا را تحت تاثیر قرار داده بود.
بعد از گرفتن عکسِ یادگاری و خواندن سرود قله و همچنین چیدنِ گلپر توسط همنوردان در ساعت ۱۴:۴۰ به سرعت پایین امده و در ساعت ١۵:۵٠ به “گاو اسکینز” رسیدیم. تیمِ تدارکات برایمان ناهار اماده کرده بود. بعد از خوردنِ ناهار و استراحتی مختصر زیر اندازها را جمع کرده و کوله به دوش اماده ی بازگشت بودیم.
١۶:١٠ بود که با قدم های جلودار به سمت پایین از پاکوبِ مشخص هماهنگ شدیم و اوازخوانان مسیر را ادامه میدادیم. در فاصله ی ده دقیقه ایِ دشت “بیند” در ساعت ١٧:۴٠ زیر سایه ی درختی برای اجرای برنامه فرهنگی که به مسئله ی کار کودک اختصاص داده شده بود، توقف کردیم.
ساعت ١٨:٠٠ مسیرمان را به سمت “بیند” دنبال کردیم. خورشید دیگر ارام گرفته بود و باد خنکی شروع به وزیدن کرده بود و ما سرخوش و شادمان با دیدنِ تصاویر بکر و دست نخورده مسخ میشدیم و ادامه میدادیم. بعد از رسیدن به “بیند” بدون توقف مسیر را ادامه دادیم. در جایی از مسیر روی یال بیند به سمت کیسو در حالی که باید زودتر به سمت راست می رفتم مسیر را بر روی یال ادامه دادیم که این مسله باعث شد کمی از مسیر اصلی مان دور شویم و تا پیدا کردن پاکوب اصلی کمی زمان را از دست دادیم ولی خوشبختانه بعد از دقایقی با تلاش راهنمای برنامه وارد مسیر اصلی شدیم. در ساعت ١٩:٣٠ به “کی سو”رسیدیم از چشمه که خوشبختانه آب داشت بطری هایمان را پر کردیم و سریعا به راهمان ادمه دادیم.
خستگی را میتوانستیم در چهره ی بعضی از همنوردانمان ببینیم و همین امر باعث شد تا گامِ گروه اندکی کند شود. با استراحتی کوتاه در ساعتِ ۲۰:۳٠ و اماده کردنِ چراغ های پیشانی مسیرمان را که رفته رفته تاریک شده بود، ادامه دادیم. متاسفانه درد زانوی یکی از همنوردان در موقع برگشت از میانه سرا گام گروه را کند نمود. در ساعت ٢١:۴۵ و در فاصله ی ٢٠٠ متری یِ روستا برای اجرای جلسه ی انتقادات و پیشنهادات توقف کردیم. نظراتی در مورد نحوه ی اجرای برنامه و نوع منطقه و زمان بندی ها توسط اعضا و مهمانانِ شرکت کننده مطرح شد که برخی همانجا پاسخ داده شد و برخی هم در جلسات هفتگی مورد بحث قرار میگیرد.
ساعت ٢٢:١٠ با خستگی اما روحیه ای خوب به دلیل وجود و تماشای مناظرِ زیبا و جذابِ این منطقه به سمت مینی بوس ها رهسپار شدیم و در ٢٢:۳۰ بود که سوار مینی بوس ها شدیم و به سوی رشت حرکت کردیم.
باقی بقایتان
میثاق علینژاد
خرداد۹۵
برنامه زیبا و بسیار خوبی بود .صعود در کنار دوستان گروه سپهر باعث افتخاره .از گزارش خوب شما متشکرم میثاق جان.
ممنون میثاق جان به خاطر گزارشی که زحمت کشیدی
برنامه زیبا و عالی بود… مرسی